-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 دیماه سال 1386 11:15
-
امین آباد بیا تو
شنبه 1 دیماه سال 1386 11:11
سلام دوستان نزدیک ظهرتون بخیر امروز یه روز کاری دیگه هستش با این دیونه های امین آبادی خیلی سخته که آدم سرو کله بزنه همکارای من دیگه ماشاا... نوبرشونو آوردن فقط دل گرمیم اینه که آقامون مهندس و میگم فرمودند که اگه بچه دار شدی نمی زاره برم سرکار منم همش فیلم می آم با التماس میگم تو روخدا بذار که اگه فردای روزگار پول...
-
تازه وارد
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 15:16
سلام دوستان داستان ورود من به وبلاگ من تازه از آقامون اجازه گرفتم که وارد وبلاگ بشم خیلی وقت بود که ازش اجازه می گرفتم که برم بعد آخرش از دستم عصبانی شد گفت برو ببینم تو من و ول می کنی خلاصه به کمک همکارام اومد اینجا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 08:15
سلام صبح بخیر من اومدم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 15:26
خانوم های ناز گل سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 10:02
مادر کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید : (( می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ )) خداوند پاسخ داد : ((از میان تعداد بسیار فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ایم . او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد . ))...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 09:56
من هستی هستم کسی اینجا نیست یوهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو